خب ،
باید از کجا شروع کرد ؟ از کنکور یا آموزشگاه رانندگی ؟
هممون قطعا در طی سال های تحصیلمون یک سری آمال برای سال کنکور و پساکنکور داشتیم ،
وقتی که به کنکور می رسیم انگار یه سنگ درشت میخوره تو سرمون و همه چیمون عوض میشه !
از همه ی اون آرزوها ، رفیق بازیا ، کتاب خوندن ها ، فیلم دیدن ها و ...
دیگه انگاری کسی به هیچ چیزی جز پایان راه فکر نمیکنه ! از جمله آرزوهای اکثر بچه ها رانندگی کردن و گرفتن گواهینامه هست.
این حس یک هفته بعد کنکور بسیااااار محسوس تره! وقتی میری آموزشگاه رانندگی و یه سری بچه محصله پساکنکوری رو میبینی که تازه جوش های صورتشون خوابیده و با هیاکلی به مثال اشکبوس وارد میشن و میخوان تصدیق بگیرن !:)
حالا بگذریم از تمام دردسرهایی که واست تعریف میکنن از گرفتن گواهی اشتغال به تحصیل ( به استثنای خانم ها) که انتظار دارن واسشون اشک بریزی و حس هم دردیتو ببینن !
حالا هشت جلسه از تئوری می گذره و وقت امتحانه ... همچنان این لشکر همیشه در صحنه رو می بینی که با غمی عافیت سوز (!) لابه میکنن که :
آقا نااااموسا تازه کنکور دادیم . امتحان دیگه چه صیغه ایه ؟
یکی میگفت اگر سوالات تستی باشه خیلی خوبه که از تکنیک ضربدر و منها درش استفاده کنیم (!) و دیگری هم در حالی که تایید میکرد ،میفرمود :
اتفاقا استفاده از تکنیک زمان های نقصانی هم میتونه مفید واقع بشه !:))
خدایا ! این شادی ها را از ما مگیر !
۷ مرداد ۹۶